۱- اصرار حامد دوستم برای رفتن به سینما فرهتگ (دو راهی قلهک) برای دیدن فیلم کینه2 و لذت بردن از فیلم روی پرده عریض سینما.
2- رفتن به سینما و فیلم ژانر ترسناک را دیدن که خدایی روی پرده فیلم ترسناکی بود.
3- فیلم شروع می شود و عده ای که تیپ های عجق وجق زده اند و تمام اندام های آنها چه پسر و چه دختر با نگاه اول نمایان است، و تشخیص پسر و دختر دشوار می نماید.
4- عده ای هم زبان انگلیسی را با صدای بلند بلغور می کنند، در صورتی که زبان مادری را هنوز درست بلد نیستند ادا کنند.
5- فیلم شروع می شود و من انتظار دارم صدای سوت و ایول گفتن، و به بهانه ی صحنه ای ترسناک پریدن در بغل معشوق را به طرزعلنی شاهد نباشم و یا از شدت ترس صدای اروده نشنوم که یاد زایمان خردر طویله بیفتم.
6- از روی شکم سیری فیلم دیدن عالمی دارد که من در سینمای فرهنگ شاهدش بودم.
7- فیلم تمام می شود و من پشیمان که این سینما را انتخاب کردم، به راستی فرهنگ فیلم دیدن را باید کجا پیدا کرد؟، من که در با فرهنگ ترین سینمای ایران چه به لحاظ موقعییت جغرافیایی وچه به لحاظ اسم سینما پیدا نکردم؟.
8- در راه برگشت یاد بچه سوسول های سینما می افتم و بی اختیار یاد سینماهایی که نوستالژی من بودند می افتم، دلم گرفته و تنگ شده است برای سینماها و افراد کارکنان سینماهایی نظیر توسکا (سر پل جوادیه) و کریستال (خیابان لاله زار) که وقتی از کنارشان رد می شوم سکوت معنا دار و بی جوابشان آزارم می دهد.
9- کات .